مادرای قدیم و مادرای جدید
آنا یوردوموز مولی
مولی کندی ایله داها آرتخ تانیش اولاخ
مادر قدیم
 

گویند مرا چو زاد مادر  پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره ی من  بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد  تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم  الفاظ نهاد و گفتن اموخت
لبخند نهاد بر لب من  بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست  تا هستم و هست دارمش دوست
(ایرج میرزا)
 
مادر جدید

 

گویند مرا چو زاد مادر  روی کاناپه لمیدن آموخت
شبها بر ماهواره تا صبح  بنشست و کلیپ دیدن آموخت
بر چهره سبوس و ماست مالید  تا شیوه ی خوشگلیدن آموخت
بنمود تتو دو ابروی خویش  تا رسم کمان کشیدن آموخت
هر ماه برفت نزد جراح  آیین چروک چیدن آموخت
دستم بگرفت و برد بازار  همواره طلا خریدن آموخت
با قوم خودش همیشه پیوند  از قوم شوهر بریدن آموخت
آسوده نشست و با اس ام اس  جکهای خفن چتیدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب و روز  از پیک مدد رسیدن آموخت
پای تلفن دو ساعت و نیم  گل گفتن و گل شنیدن آموخت
بابام چو آمد از سر کار  بیماری و قد خمیدن آموخت
 
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط یوسف کریمی